تمزز. [ ت َ م َزْ زُ ] ( ع مص ) مزمزان خوردن شراب را و یک یک مکیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اندک اندک مکیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). تمصص شراب. ( اقرب الموارد ). || مز خوردن. ( از اقرب الموارد ). || نوشیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.