تمرد
/tamarrod/
مترادف تمرد: تجاسر، تخطی، تخلف، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردن کشی، نافرمانی، یاغیگری ، سرپیچی کردن، سرکشی کردن، طغیان ورزیدن، عصیان ورزیدن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن
متضاد تمرد: فرمانبرداری، فرمان بردن، فرمان برداری کردن، رام بودن، تسلیم بودن
برابر پارسی: سرکشی، سرپیچی، گردن کشی، نافرمانی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) گردنکشی کردنستنبه شدن . ۲ - سرپیچی کردن نافرمانی کردن . ۳ - ( اسم ) گردنگشی سرکشی.۴ - نافرمانی . جمع : تمردات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
عناد، سرکشی، تمرد، طغیان، شورش، عصیان
عناد، سرکشی، تمرد، امتناع از حضور در دادگاه
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام
سرکشی، تمرد، سر سختی، کله شقی، جواب رد
سرکشی، تمرد، سر سختی، کله شقی، جواب رد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گروه واغنر تمرد کرد سرپیچی کرد
سرپیچی کننده - تمرد کننده
تلفظ: ( تَ مَ رُّ )
[ عربی ]
( مصدر لازم )
سرپیچی کردن
نافرمانی.
مثال :
او از تمیز کردن اتاقش تمرد کرد
The pilot refused to land the plane
یاغیگری: Rebellion
... [مشاهده متن کامل]
یاغی : Rebel
تمرد - سرپیچی - گردن کشی : Disobedience
فرمانبرداری : Obedience - Submission
فرمانبردار : Obedient - Submissive
نافرمان ( بردار ) : نافرمان - سرکش - متمرد - گردنکش : Disobedient
فرماندار : Governer
فرمانده : Commander - Chief - Leader
سرکش : Rogue
[ عربی ]
( مصدر لازم )
سرپیچی کردن
نافرمانی.
مثال :
او از تمیز کردن اتاقش تمرد کرد
یاغیگری: Rebellion
... [مشاهده متن کامل]
یاغی : Rebel
تمرد - سرپیچی - گردن کشی : Disobedience
فرمانبرداری : Obedience - Submission
فرمانبردار : Obedient - Submissive
نافرمان ( بردار ) : نافرمان - سرکش - متمرد - گردنکش : Disobedient
فرماندار : Governer
فرمانده : Commander - Chief - Leader
سرکش : Rogue
عدم تابعیت
یاغیگری
انکارکردن
خیره سری
نابله