تمته

لغت نامه دهخدا

تمته. [ ت َ م َت ْ ت ُه ْ ] ( ع مص ) ستودن. و تکلف کردن در ستایش خود و ستایش جستن به چیزی که ندارد. ( از اقرب الموارد ). و گویند خود را به حیرت و حماقت زدن. ( از اقرب الموارد ). || محنت ورزیدن. || خرامیدن به ناز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مبالغه کردن در چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مبالغه نمودن در چیزی و گمراه شدن. ( ناظم الاطباء ). || درمان کردن غوایت و باطل. ( از اقرب الموارد ). || ( ع اِ ) راز نهانی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || غوایت. ( منتهی الارب ). گمراهی و غوایت و خبط و خطا. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس