تمتم

لغت نامه دهخدا

تمتم. [ ت ُ ت ُ ] ( اِ ) قطاس باشد و آن دم گاو کوهی است که سپاهیان آن را از نیزه و علم آویزند و بر گردن اسب بندند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). غژغاو را گویند که به ترکی قطاس خوانند و آن دم گاو کوهی است که در ختا و ترکستان پیدا شود و سپاهیان آن را از نیزه و علم و طوق آویزند و به جهت زینت در گردن اسب بندند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). به یونانی ، که ته . لاتینی ، سه ته. فرانسه ، سه تاسه . ( حاشیه برهان چ معین ). گژگاو. ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ جهانگیری ). گژغاو. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به پرچم شود.، تم تم. [ ت ُ ت ُ ] ( ع اِ ) سماق که به فارسی تتم گویند. ( منتهی الارب ). سماق. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و به کسر هر دوی فوقانی [ ت ِ ت ِ ] به عربی سماق را گویند که در آش و طعام کنند. ( برهان ). رجوع به سماق و تحفه حکیم مؤمن و گیاه شناسی ثابتی ص 173 شود.

تم تم. [ ت َ ت َ ] ( اِخ ) دهی از بخش روانسر است که در شهرستان سنندج واقع است و 315 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) سماق
قطاس باشد و آن دم گاو تکوهی است که سپاهیان آن را از نیزه و علم آویزند و بر گردن اسب بندند .
دهی از بخش روانسر است که در شهرستان سنندج واقع است .

فرهنگ معین

(تُ تُ ) (اِ. ) منگوله ای که از موی دم گاومیش هندی درست می کردند و آن را بر سر نیزه یا گردن اسب می بستند.

فرهنگ عمید

= سماق
منگوله ای که از موهای دم غژغاو درست می کردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم می آویختند یا بر گردن اسب می بستند، پرچم.

پیشنهاد کاربران

بپرس