تمای
لغت نامه دهخدا
تمأی. [ ت َ م َء ئی ] ( ع مص ) فراخ شدن پوست و مشک و دراز گردیدن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراخ و دراز گردیدن مشک. ( از اقرب الموارد ). فراخ شدن پوست و جز آن به کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تباهی افتادن میان قوم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فاش شدن بدی و فتنه در قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فاش شدن بدی و فتنه و تباهی افتادن میان قوم و زیاد شدن فتنه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تمای ( تامای ) :tamay کلمه ای ترکی است، به معنا ومفهوم � ماه کامل�.
تمای: تام ( tTam ) آی ( aAy ) یعنی تام آیtam, ay ( بوتون آی ) ماه کامل.
روستای تمای درنزدیکی تکاب آذربایجان روستایی بسیارزیبا بامردمانی زیبا وچون ماه از دوره های صفوی تاکنون معروف بوده است. به خاطرزیباییهای طبیعت این منطقه وهمچنین زیبارویی مردمانش به این اسم نامیده شده است، یعنی بسان ماه ومثل ماه کاملاً زیبا وخوبروی وخوش چهره؛ هم چهرهٔ زیبای طبیعت وهم چهرهٔ زیبای مردمانش.
... [مشاهده متن کامل]
تمای: تام ( tTam ) آی ( aAy ) یعنی تام آیtam, ay ( بوتون آی ) ماه کامل.
روستای تمای درنزدیکی تکاب آذربایجان روستایی بسیارزیبا بامردمانی زیبا وچون ماه از دوره های صفوی تاکنون معروف بوده است. به خاطرزیباییهای طبیعت این منطقه وهمچنین زیبارویی مردمانش به این اسم نامیده شده است، یعنی بسان ماه ومثل ماه کاملاً زیبا وخوبروی وخوش چهره؛ هم چهرهٔ زیبای طبیعت وهم چهرهٔ زیبای مردمانش.
... [مشاهده متن کامل]