لغت نامه دهخدا
تمامة. [ ت َ م َ / ت ِ م َ ] ( ع مص ) کامل و تمام گردیدن : تم تماماً و تماماً ( مثلثتین ) و تمامة و تمامة. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کامل شدن عده ایام ماه به 30 روز. ( از اقرب الموارد ). || تمام کردن و استمرار کردن بر چیزی : تم به و علیه و منه قوله ، فان نکل و تم علی الاباء؛ ای مضی علی الانکار. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به تم و تمام شود.
تمامة. [ ت َ م َ ] ( ع اِ ) تمام. ( منتهی الارب ). و آنچه بدان چیزی کامل گردد. ( از اقرب الموارد ).
تمامة. [ ت ُ م َ ] ( ع اِ ) بقیه چیزی. ( منتهی الارب )( از المنجد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) تمام کردن کامل کردن . ۲ - همه همگی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) تمام، کامل.
۳. (قید ) همه، همگی.
بقیه، باقی مانده.
پیشنهاد کاربران
کامل کردن