تماما
/tamAman/
برابر پارسی: همه، همگی، یکسره، سراسر | ( تمامٌا ) یکسره | ( تماماً ) به همهای، به همه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
هَنَسکو
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَمَاماً: برای تمام و کامل کردن(تمام بودن هر چیز منتهی شدن آن به حدی است که دیگر احتیاج به چیزی خارج از خود نباشد ، به خلاف ناقص که محتاج به چیزی خارج از ذات خودش است تا او را تمام کند . )
ریشه کلمه:
تمم (۲۲ بار)
به آخر رسیدن. ، . پس به موسی کتاب دادیم برای آخر رسیدن و تمام شدن بر آنکه نیکوکاری کرد و برای تفصیل هر چیز میشود مراد آن باشد که شریعت موسی در دوران خود تمام شدن و گسترش یافتن شریعتهای قبل بود لذا «تماماً» فرموده است در جوامع الجامع آن را اتمام کرامت و نعمت بر محسنین یا اتمام نعمت بر موسی «علیه السلام» فرموده است به نظرم مراد آن است که دین موسی در موقع خود دین تمام بود مخصوصاً به قرینه «وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیءِ» که در ذیل آیه است علی هذا این آیه نظیر .
ریشه کلمه:
تمم (۲۲ بار)
به آخر رسیدن. ، . پس به موسی کتاب دادیم برای آخر رسیدن و تمام شدن بر آنکه نیکوکاری کرد و برای تفصیل هر چیز میشود مراد آن باشد که شریعت موسی در دوران خود تمام شدن و گسترش یافتن شریعتهای قبل بود لذا «تماماً» فرموده است در جوامع الجامع آن را اتمام کرامت و نعمت بر محسنین یا اتمام نعمت بر موسی «علیه السلام» فرموده است به نظرم مراد آن است که دین موسی در موقع خود دین تمام بود مخصوصاً به قرینه «وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیءِ» که در ذیل آیه است علی هذا این آیه نظیر .
wikialkb: تَمَاما
جدول کلمات
تماماً
کلا
مترادف ها
خوب، تماما، خوش، بخوبی
یکسره، همگی، تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم، اجماعا، از همه جهت
یکسره، همگی، تماما، دارو ندار
واقعا، تماما، کاملا، بکلی
تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل
تماما، کاملا
تماما، سراسر، سرتاسر، بکلی، از درون و بیرون
تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم
تماما
تماما، کاملا، کلا
تماما، کاملا، کلا
فارسی به عربی
( تماماً ) مِنْ (قمَِّ ) الرّأس إلی أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَین )
پیشنهاد کاربران
تماما: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اسپتی espati ( سغدی )
آنتم āntam ( سنسکریت )
اسپتی espati ( سغدی )
آنتم āntam ( سنسکریت )
تماما=کلا
کاملا
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. یکسره. مطلق. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . || متحد. متفق.
تمام وکمال
یکجا
این واژه عربی است و پارسی آن ویسپایو می باشد که واژه ای اوستایی است