تمام و کمال
/tamAmokamAl/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
کامل، تمام، تمام و کمال، خیلی دقیق، از اول تا اخر
خوب، بسیار خوب، راحت، خوش، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، سالم
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده
تمام و کمال، رسیده، بحد کمال
تمام و کمال، بسیار دقیق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وافی
بی کم و کاستی
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
نمیدونم😂
کامل و بی نقص، بدون ناقص بود
کامل و بی نقص، بدون ناقص بود
جامع