تمام اندام

لغت نامه دهخدا

تمام اندام. [ ت َ اَ ] ( ص مرکب ) متناسب الاعضاء. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): افهود؛ کودک فربه تمام اندام. عطیموس ؛ زن تمام اندام. رجل عبله ؛ مرد سطبر تمام اندام. عفرین ، عنابل ؛ مرد تمام اندام. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کودک فربه تمام اندام .

فرهنگ عمید

۱. فربه.
۲. خوش اندام، کسی که اندام زیبا و بی عیب دارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس