تماتر

لغت نامه دهخدا

تماتر. [ ت َ ت ُ ] ( ع مص ) کشیده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || باهم کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پی درپی فروریخته شدن آتش از آتش زنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رأیت النار من الزند تتماتر؛ ای تترامی و تتساقط. ابومنصور گوید که آن را جز از لیث نشنیدم. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کشیده شدن . یا با هم کشیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس