تلوی

لغت نامه دهخدا

تلوی. [ ت َ ل َوْ وا ] ( ع اِ ) نوعی از کشتی خرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تلوی. [ ت َ ل َوْ وی ] ( ع مص ) پیچیده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بر خویشتن پیچیدن. ( زوزنی ).تافته و دوتاه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روی برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پراکنده شدن و درخشیدن برق در ابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پیچیده شدن . یا روی برگردانیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس