تلؤم

لغت نامه دهخدا

تلؤم. [ ت َل َءْ ءُ ] ( ع مص ) کفشیر گرفتن جراحت. ( منتهی الارب ).کفشیر پذیرفتن زخم و اصلاح شدن آن. ( ناظم الاطباء ).

تلوم. [ ت َ ل َوْ وُ ] ( ع مص ) درنگ کردن و چشم داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). انتظار و درنگ کردن در کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) درنگی و نگرانی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
جان و دل اعدات چو دو کفه میزان
مملو شده از سنگ غم و بار تلوم.
سوزنی.

پیشنهاد کاربران

بپرس