بگذر از مستی و مستی بخش باش
زین تلون نقل کن در استواش.
مولوی.
- تلون طبع ؛ بی ثباتی طبع. گوناگونی و ناپایداری خوی و طبع. بر یک خوی نبودن. دمدمی بودن. تلون مزاج : و حکما گفته اند از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بود. ( گلستان ).- تلون مزاج ؛ تلون طبع. گوناگونی خلق و خوی کسی در اوقات مختلف. رجوع به تلون و تلون طبع شود.
تلون. [ ت ُ ] ( ع اِ ) حاجت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حاجت ودرنگی و دیری. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تلونة شود.