تلوع

لغت نامه دهخدا

تلوع. [ ت ُ ] ( ع مص ) بلند برآمدن روز. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || منبسطگردیدن چاشتگاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). یقال : تلعت الضحی تلوعاً؛ اذا انبسطت. ( از ذیل اقرب الموارد ). || سر برآوردن مرد از هر چه که در او بود. || سر برآوردن گاو از جای باش خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس