تلوتلو خوردن


معنی انگلیسی:
bumble, dodder, falter, reel, stagger, swag, teeter, totter, vacillate, wobble, roll, lurch, to stagger, to totter

لغت نامه دهخدا

تلوتلو خوردن. [ ت ِ ل َ / لُو ت ِ لُو خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) ناویدن چیز آونگان. جنبیدن چیزی که آویخته باشد در هوا. از سویی به سویی شدن و بازآمدن چیزی آویخته. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || حرکتی که مست طافح کند که گاهی بسویی و گاهی بسوی دیگر میل کند. از سویی به سویی تمایل کردن مست یا بیمار در رفتن. هر لحظه به جانبی مایل شدن ، چنانکه مستان گاه رفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) متمایل شدن بچپ و راست در حین راه رفتن بر اثر مستی یا ضعف .

مترادف ها

swing (فعل)
تلو تلو خوردن، نوسان کردن، بدار اویخته شدن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن

reel (فعل)
تلو تلو خوردن، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن

oscillate (فعل)
مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، تاب خوردن، از این سوبه ان سو افتادن

vacillate (فعل)
مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن، تردید داشتن، دل دل کردن

stagger (فعل)
لنگیدن، تلو تلو خوردن، گیج خوردن، یله رفتن، تردید داشتن، بتناوب کار کردن

dodder (فعل)
لرزیدن، تلو تلو خوردن

stumble (فعل)
تلو تلو خوردن، لکنت داشتن، لغزیدن، سکندری خوردن

wobble (فعل)
مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکان خوردن، لق بودن

lurch (فعل)
کج شدن، تلو تلو خوردن

totter (فعل)
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن

teeter (فعل)
تلو تلو خوردن، بالا و پایین رفتن، الله کلنگ بازی کردن، پس و پیش رفتن

فارسی به عربی

ارتعش , تارجح , ترنح , تمایل
زلة، بکرة , ترنح
زلة

پیشنهاد کاربران

پیل پیلی رفتن . [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( فعل اتباعی ) چون مستان به هر طرف متمایل گشتن به گاه رفتن . بر سر پای نتوانستن ایستادن چنانکه مستی مست . رفتن در حال تمایل به این سو و آن سو و نزدیک بسقوطو افتادن بودن چنانکه مستی مست یا تریاک خورده یا آنکه او را سخت خواب فرو گرفته بود. پیل پیلی خوردن .

بپرس