تلهی. [ ت َ ل َهَْ هی ] ( ع مص ) بازی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || روزگار گذاشتن به چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) : تا مادام که آنجا مقام داشتی و در کار عشرت و ادمان تلهی گویی نصیحت قهستانی را به سمع قبول استماع نموده بود. ( جهانگشای جوینی ). || فراموش کردن. || غفلت ورزیدن. || ترک دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
بازی کردن . یا روزگار گذاشتن
پیشنهاد کاربران
تَلَهّی�: غافل می گردی. توجّه نمی کنی. فعل مضارع است. در اصل ( تَتَلَهّی ) بوده و در حقیقت نقطه مقابل ( تَصَدّی ) است.