تلمع. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] ( ع مص ) ربودن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اختلاس. ( اقرب الموارد ). || روشن شدن و درخشیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). درخشیدن برق و جز آن. ( از اقرب الموارد ).
درخشیدن، روشن شدن، درخشیدن برق یاچیزدیگر۱ - ( مصدر ) روشن شدن درخشیدن ( برق وغیره ).۲ - روشنایی جمع : تلمعات .