تلمع

لغت نامه دهخدا

تلمع. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] ( ع مص ) ربودن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اختلاس. ( اقرب الموارد ). || روشن شدن و درخشیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). درخشیدن برق و جز آن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

درخشیدن، روشن شدن، درخشیدن برق یاچیزدیگر
۱ - ( مصدر ) روشن شدن درخشیدن ( برق وغیره ).۲ - روشنایی جمع : تلمعات .

فرهنگ معین

(تَ لَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) روشن شدن ، درخشیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس