بازیگر است این فلک گردان
امروز کرد ملعبه تلقینم.
ناصرخسرو.
مر جان مرا روان مسکین دانی که چه کرد دوش تلقین.
ناصرخسرو.
این حدیث نبی کند تلقین و آن علوم وصی کند تکرار.
خاقانی.
مدحش مرا تلقین کند الهام یزدان هر نفس در هر دعا آمین کند ادریس و رضوان هر نفس.
خاقانی.
آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کردکآرزوی تو کنم نوحه تر درگیرم.
خاقانی.
بس ای خاقانی از سودای فاسدکه شیطان می کند تلقین سودا.
خاقانی.
کدامین بدره از ره برده بودت کدامین دیو تلقین کرده بودت.
نظامی.
زبان سوسن آزاده در حدیث آیداگر کنم به ثنای تواش سخن تلقین.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم شد قفس چوب نبات ازسخن شیرینم.
صائب ( ایضاً ).
تتبع سخن کس نکرده ام هرگزکسی نکرده بمن فن شعر را تلقین.
صائب.
|| آنچه هنگام دفن کردن مرده از اعتقادات دینی بر سر گور او گویند : میان چاردیواری بخاکش کردم و از خون
سر گورش بیندودم چو تلقین کردم ایمانش.
خاقانی.
رجوع به تلقین گفتن و تلقین شود.