تلقیف

لغت نامه دهخدا

تلقیف. [ ت َ ] ( ع مص ) فروبردن طعام از گلو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بلعیدن طعام. ( از اقرب الموارد ). || فروخورانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به دو دست سپردن اسب زمین را در برجستن یانیک برداشتن وی دو دست در آن ، گویا دراز می کشد دست را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به اقرب الموارد شود. || دستها بر سینه زدن شتر در سیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس