تلقی کردن
مترادف تلقی کردن: برداشت کردن، ارزیابی کردن، ذهنیت داشتن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
رفتار کردن، مربوط بودن به، مهمان کردن، سالم کردن، درمان کردن، تلقی کردن، مورد عمل قرار دادن، بحث کردن، درمان شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تلقی کردن = بَرشمُردن
تلقی شدن = برشمرده شدن
تلقی شدن = برشمرده شدن
تلقی کردن به عنوانِ:
( ( پس از تلقی کردن یا تلقی شدن گاهی ترکیبِ " به عنوان ِ" می آورند و مثلاً می گویند"صائب را به عنوانِ بزرگترین شاعر سبک هندی تلقی می کنند "یا در" مسلک مارکس، دین به عنوان افیون توده ها تلقی می شود. ) ) در این جمله ها به عنوانِ که گرته برداری از زبان های فرانسه و انگلیسی است زائد و حتی غلط است و باید از عبارت حذف شود.
... [مشاهده متن کامل]
( ( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص۱۱۱ ) )
( ( پس از تلقی کردن یا تلقی شدن گاهی ترکیبِ " به عنوان ِ" می آورند و مثلاً می گویند"صائب را به عنوانِ بزرگترین شاعر سبک هندی تلقی می کنند "یا در" مسلک مارکس، دین به عنوان افیون توده ها تلقی می شود. ) ) در این جمله ها به عنوانِ که گرته برداری از زبان های فرانسه و انگلیسی است زائد و حتی غلط است و باید از عبارت حذف شود.
... [مشاهده متن کامل]
( ( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص۱۱۱ ) )
فرض کردن، حساب کردن ، انگاشتن
دانستن
دیدن
دیدن
تَلَقییدن.