تلقی
/talaqqi/
مترادف تلقی: برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش، برخورد، تماس، دیدار، ملاقات، پذیرش، درک، فراگیری، پذیرفتن، قبول کردن، آموختن، فراگرفتن، برخورد کردن، ملاقات کردن
برابر پارسی: برداشت، برخورد، دریافتن، انگاشته
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
تلقی. [ ت َ ل َق ْ قی ] ( از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) آموختنفرا گرفتنفرو گرفتن . ۲ - ملاقات کردن برخورد کردن . ۳ - پذیرفتن . ۴ -( اسم ) فرا گیری آموزشی.۵ - دیدار برخورد . ۶ - پذیرش . جمع : تلقیات .
ماخوذ از تازی ملاقات و پذیرفتن چیزی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پذیرفتن.
۳. دریافتن، ادراک کردن.
۴. فراگرفتن چیزی از کسی.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تُلَقَّی: به تو القاء میشود
معنی تُلْقِیَ: می افکنی
معنی تَلَقَّوْنَهُ: آن را تلقّی می کردید(تلقی قول ، به معنای گرفتن و پذیرفتن سخنی است که به انسان القاء میکنند )
معنی مَشْرِقَیْنِ: دو مشرق - مشرق و مغرب (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده .یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود )
معنی مُتَلَقِّیَانِ: دو گیرنده (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی یَتَلَقَّی: می گیرد (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی إِمَّا: اگر- یا - چون (کلمه إمّا مرکب است از ان شرطیه و مای زائده ، و اگر این ما ، زائده نبود جائز نبود که نون تاکید ثقیله در آخر فعل شرط در عباراتی نظیر"إِمَّا یَبْلُغَنَّ " بیاید ، در آید ، اثر ماء زائده این است که چنین کاری را تجویز میکند. از طرفی ترکیب د...
معنی مَشَارِقِ: مشرق ها - محلهای طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض ...
معنی مَغَارِبِ: مغربها - محلهای غروب (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطهه...
معنی مَغَارِبَهَا: مغربش - محلهای غروبش (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطهه...
معنی مَغْرِبَیْنِ: دو مغرب - دو محل غروب (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطه...
ریشه کلمه:
لقی (۱۴۶ بار)
معنی تُلْقِیَ: می افکنی
معنی تَلَقَّوْنَهُ: آن را تلقّی می کردید(تلقی قول ، به معنای گرفتن و پذیرفتن سخنی است که به انسان القاء میکنند )
معنی مَشْرِقَیْنِ: دو مشرق - مشرق و مغرب (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده .یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود )
معنی مُتَلَقِّیَانِ: دو گیرنده (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی یَتَلَقَّی: می گیرد (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی إِمَّا: اگر- یا - چون (کلمه إمّا مرکب است از ان شرطیه و مای زائده ، و اگر این ما ، زائده نبود جائز نبود که نون تاکید ثقیله در آخر فعل شرط در عباراتی نظیر"إِمَّا یَبْلُغَنَّ " بیاید ، در آید ، اثر ماء زائده این است که چنین کاری را تجویز میکند. از طرفی ترکیب د...
معنی مَشَارِقِ: مشرق ها - محلهای طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض ...
معنی مَغَارِبِ: مغربها - محلهای غروب (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطهه...
معنی مَغَارِبَهَا: مغربش - محلهای غروبش (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطهه...
معنی مَغْرِبَیْنِ: دو مغرب - دو محل غروب (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطه...
ریشه کلمه:
لقی (۱۴۶ بار)
wikialkb: تُلْقِی
[ویکی فقه] تلقی (ابهام زدایی). تلقی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا عنوان برای کتاب های ذیل باشد: معانی• تلقی قرائت، به معنای شنیدن قرائت از زبان استاد توسط قاری• تلقی رکبان، استقبال شهروندان از کاروانهای تجاری در بیرون شهر کتاب ها• تلقی النبی ألفاظ القرآن ، تألیف عبدالسلام مقبل المجیدی، کتابی پیرامون دریافت وحی توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از طرف جبرئیل
...
...
wikifeqh: تلقی_(ابهام_زدایی)
مترادف ها
رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی
پیشنهاد کاربران
به معنای انداختن در مثالی از قرآن کریم:
قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ( سوره مبارکه اعراف آیه115 )
جادوگران گفتند: ای موسی! یا تو [چوب دست خود را] بینداز، یا اینکه ما می اندازیم.
قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ( سوره مبارکه اعراف آیه115 )
جادوگران گفتند: ای موسی! یا تو [چوب دست خود را] بینداز، یا اینکه ما می اندازیم.
آموخت فراگرفت
تلقی کردن یعنی حساب کردن ، انگاشتن، فرض کردن
بەشمارآمده، انگاشته؛ به شمار آوردن، دریافتن؛ برداشت، برخورد
تلقی می شود یعنی شناخته می شود
《 پارسی را پاس بِداریم》
با سه پَند ( اَندیشه ، گویه وَ کُنه یِ نیک )
تَلَقّی
بِکوشیم گَنجینه یِ واژه هایِ پارسی را بیَفزاییم ، اَفزون بَر بَرابَرنَهاد هایِ پارسیِ : بَرداشت ، دَریافت ، اِنگاشت ، بَرخورد، نِگَریست . پیش نَهادها با نِگَرِشِ پارسی زَبانان اَز این واژه :
... [مشاهده متن کامل]
واژه ها یِ : بَردانِستَن ، بَردیدَن ، بَراَندیشیدَن ، با پیش وَندِ : بَر = اَز بیرون
واژه هایِ : دَردانِستَن ، دَردیدَن، دَراَندیشیدَن ، با پیش وَندِ : دَر = به دَرون
بایَد بَرگُزینیم که اَز دَرونِ نَهاده ای ( موضوعی ) را می بینیم وُ می دانیم وُ می اَندیشیم یا اَز بُرون
مَتَل : دَر نَمادشِناسی ، هَر نَمادی را نِشانه یِ پِیمیده ای
( مَفهومی ) دَر می بینَند / دَرمی دانَند/دَر می اَندیشَند بَرمی بینَند/ بَرمی دانَند/ بَر می اَندیشَند ( تَلَقّی می کُنَند ) .
با این که کارواژه هایِ بالا پارسی اَند بَرایِ مان ناآشِنا وَ بیگانه می نَمایَند چون ما به زَبانِ فارسی ( پارسی - اَرَبی ) خو گِرِفته ایم ولی وَختی بَس گویی وَ بیش نِویسی شَوَند بَرایِ مان آشِنا وُ باگانه وُ خودی می گَردَند.
با تَن دُرُستی وُ مَن دُرُستی ( مَن اَز مَنیدَن = اَندیشیدَن )
با سه پَند ( اَندیشه ، گویه وَ کُنه یِ نیک )
تَلَقّی
بِکوشیم گَنجینه یِ واژه هایِ پارسی را بیَفزاییم ، اَفزون بَر بَرابَرنَهاد هایِ پارسیِ : بَرداشت ، دَریافت ، اِنگاشت ، بَرخورد، نِگَریست . پیش نَهادها با نِگَرِشِ پارسی زَبانان اَز این واژه :
... [مشاهده متن کامل]
واژه ها یِ : بَردانِستَن ، بَردیدَن ، بَراَندیشیدَن ، با پیش وَندِ : بَر = اَز بیرون
واژه هایِ : دَردانِستَن ، دَردیدَن، دَراَندیشیدَن ، با پیش وَندِ : دَر = به دَرون
بایَد بَرگُزینیم که اَز دَرونِ نَهاده ای ( موضوعی ) را می بینیم وُ می دانیم وُ می اَندیشیم یا اَز بُرون
مَتَل : دَر نَمادشِناسی ، هَر نَمادی را نِشانه یِ پِیمیده ای
( مَفهومی ) دَر می بینَند / دَرمی دانَند/دَر می اَندیشَند بَرمی بینَند/ بَرمی دانَند/ بَر می اَندیشَند ( تَلَقّی می کُنَند ) .
با این که کارواژه هایِ بالا پارسی اَند بَرایِ مان ناآشِنا وَ بیگانه می نَمایَند چون ما به زَبانِ فارسی ( پارسی - اَرَبی ) خو گِرِفته ایم ولی وَختی بَس گویی وَ بیش نِویسی شَوَند بَرایِ مان آشِنا وُ باگانه وُ خودی می گَردَند.
با تَن دُرُستی وُ مَن دُرُستی ( مَن اَز مَنیدَن = اَندیشیدَن )
به حساب آمدن
نگرش، فکر
پندار
محسوب