تلفیع

لغت نامه دهخدا

تلفیع. [ ت َ ] ( ع مص ) فروگرفتن موی سپید سر را. || سر پوشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): لفع رأسه ؛ اذا غطاه. ( اقرب الموارد ). || بسیار خوردن. || باشگونه کردن توشه دان را و تسمه اش در میان آوردن و بعد از آن گاهی شکسته و وادارند و گاهی دوزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بخود درکشیدن زن را و فروگرفتن آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بخود درکشیدن غلام را و فروگرفتن او را. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

فرو گرفتن موی سپید سر را . یا سر پوشیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس