تلظی

لغت نامه دهخدا

تلظی. [ ت َ ل َظْ ظی ] ( ع مص ) زبانه زدن آتش. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برافروختن و خشمگین شدن. ( از اقرب الموارد ). || جنبیدن مار. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

زبانه زدن آتش . یا برافروختن و خشمگین شدن .

پیشنهاد کاربران

امام حسین ( ع ) در روز عاشورا علی اصغر ( ع ) را به میدان برد و از کوفیان خواست که او را برده و کمی آب به او بدهند گرچه دادن آب و ندادن آن هیچ تاثیری بر زنده ماندن او نخواهد داشت و در هر صورت شهید خواهد شد .
...
[مشاهده متن کامل]

“یاقوم! اما ترونه کیف یتلظی عطشا !”
ای قوم ( کوفیان ) مگر نمی بینید چگونه در اثر عطش مثل ماهی که مدتی زیاد از آب بیرون افتاده و به تلظی افتاده و در حال مرگ است .
در معنی دیگر تلظی به معنی آتش گرفتن از شدت تشنگی نیز معنی می دهد .

بیرون افتادن ماهی از آب به مدت زیاد و باز و بسته شدن دهانش بدون تکان خوردن بدن که اگر به آب برگردانده شود، دیگر زنده نماند.