تلزج. [ ت َ ل َزْ زُ ] ( ع مص ) دوسنده بودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تلجن گیاه. ( از اقرب الموارد ). || با هم برچسبیدن گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاک ناشدن سر بشستن ، یقال : تلزج الرأس ؛ ای غدا غیر نقی عن الوسخ. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و این معنی مجازی است. ( از اقرب الموارد ). || رفتن ستور از پی گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).