تلد

لغت نامه دهخدا

تلد. [ ت ُ ] ( ص ) هر چیز آماسیده. ( ناظم الاطباء ).

تلد. [ ت َ / ت ُ / ت َ ل َ ] ( ع اِ ) مال قدیمی موروثی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بهره ، ثروت : لا له ُ ولد و لاتلد؛ او را نه فرزندی است و نه مالی. ( از دزی ج 1 ص 150 ). همه مال قدیم ، مانند تالد و خلاف آن طارف و طریف است و تا در این باب مبدل واو است. ( از اقرب الموارد ). || ستوری که پیش صاحبش زاده یا نتاج داده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

تلد. [ ت ُ ] ( ع اِ ) چوزه عقاب. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تلد. [ ت َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) آنکه در عجم زاده و به عرب پرورش یافته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

تلد. [ ت َ ل َ ]( ع مص ) تلد فی بنی فلان تلداً ( از باب سمع و نصر ). اقامت کردن در بنی فلان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

اقامت مردن در بنی فلان .

پیشنهاد کاربران

بپرس