تلخه

/talxe/

معنی انگلیسی:
darnel, tare, ryegrass

لغت نامه دهخدا

تلخه. [ ت َ خ َ / خ ِ ] ( اِ ) تلخ دانه و شبرم. ( ناظم الاطباء ). دانه ای است خرد و مدور که در گندم زار روید و به گندم آمیزد و نان از آن گندم مزه تلخ گیرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فغا. مارورة. ( منتهی الارب ). || خلط صفرا. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). صفرا. ( ناظم الاطباء ). || و نیز بمعنی ظرف آن خلط که به هندی پتا گویند. ( آنندراج ). جای صفرا که مراره باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

صفرا، زرداب
( اسم ) ۱ - تلخک . ۲ -صفرا زرداب .

فرهنگ معین

(تَ خِ ) (اِمر. ) ۱ - تلخک . ۲ - صفرا، زرداب .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) = تلخک
۲. (زیست شناسی ) = صفرا
۳. [عامیانه] = تریاک

دانشنامه عمومی

تلخه ( به انگلیسی: Russian knapweed ) گیاهی است چند ساله، تلخ مزه و جزو گیاهان هرز صیفی کاریها، باغها و زمین های بایر است. این گیاه دارای ریشه راست و عمیق است. ارتفاع آن گاهی به نیم متر می رسد. ساقه های تلخه راست و حاوی انشعابات متعددی است و انتهای ساقه به گل آذین تخم مرغی شکل ختم می شود که رنگ آن صورتی یا بنفش است. روی برگ ها و ساقه ها کرکهای نرمی به رنگ خاکستری وجود دارد. رستنگاه این گیاهه اطراف تهران – کرج – کردستان – خراسان - زنجان و بسیاری از نقاط است.
تغذیه طولانی مدت از این گیاه در حیوانات نک سمی موجب شکل گیری بیماری برگشت ناپذیر مغزی به نام انسفالومالاسی نیگروپالیدال ( به انگلیسی: Nigropallidal encephalomalacia ) می شود که در آن ناحیه نیگروپالیدال مغز نرم شده و از بین می رود. تخریب این قسمت موجب از بین رفتن توانایی دام برای جویدن غذا می شود. رخداد این بیماری از ایالات متحده آمریکاآرژانتیناسترالیا گزارش شده است. توکسین اختصاصی که باعث تخریب موضعی نواحی گوی رنگ پریده ( Globus pallidus ) و مادهٔ سیاه ( به انگلیسی: Substantia nigra ) در مغز شود هنوز تأیید نشده ولی رپین ( به انگلیسی: Repin ) که توکسینی از دسته Sesguiterpene lactone است و در تلخه وجود دارد، ممکن است در بیماریزایی دخالت داشته باشد. شواهد تجربی نیز نوروتوکسیسیتی رپین را نشان داده است.
تلخه گیاهی است دولپه ای و از خانواده کاسنیان، که برگهای ساده، بدون پایه، و رنگ سبز آن به دلیل وجود کرک متمایل به خاکستری شده اند. شکل برگهای ناحیه تحتانی ساقه باریک و کشیده و حاشیه آنها دندانه دار است ولی برگهایی ناحیه فوقانی معمولاً کوچکترند و شکل آنها هم بر خلاف برگهای پایینی درشت و فاقد دندانه است. ساقه تلخه طویل و انشعابات آن از سطح خاک شروع می شود و تاحدی روی خاک می خزد.
گل آذین این گیاه مرکب ( کاپیتول ) است.
کاپیتولها تخم مرغی شکل و معمولاً از کاپیتول گل گندم کوچکترند. هر یک از آنها از چندین گلچه صورتی رنگ، که ظاهراً با هم مشابه هستند، تشکیل یافته است. هر کاپیتول به وسیله برگه های اصلی و فرعی سخت پوشیده شده است. گلچه های تلخه نیز مانند سایر گیاهان این تیره دارای تخمدان تحتانی است. هر یک از گلچه ها پنج گلبرگ دارد که به یکدیگر پیوسته اند و جام لوله ای شکلی را به وجود می آورند. نافه نیز از پنج پرچم تشکیل شده که میله های آزاد دارد و به جدار گلچه متصل است. بساک آنها به هم پیوسته است و خامه مادگی از داخل آن عبور می کند.
عکس تلخه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

crap (اسم)
چرند، تفاله، گندم سیاه، دیلار، تلخه، بدار زدن، خاکروبه

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی تلخه از ریشه ی واژه ی تلخ فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

تلخهتلخهتلخهتلخه
تَلخه:شُبرُم. گیاهی با دانه ای تلخ و خرد وگرد.
نمونه: کلامشان به تلخی تخم تلخه بود. ( کلیدر. ج۹ص۲۴۱۳ )
محمدجعفر نقوی
تلخه : [عامیانه، اصطلاح] تریاک، سوخته

بپرس