تلخناک


مترادف تلخناک: ناگوار، سخت، تعبناک، بسیار تلخ

متضاد تلخناک: شهدآمیز، شهدآلود

لغت نامه دهخدا

تلخناک. [ ت َ ] ( ص مرکب ) بسیار تلخ و دارای تلخی.( ناظم الاطباء ). ناگوار. سخت و رنج آمیز :
جهان زهر است و خوی تلخناکش
به کم خوردن توان رست از هلاکش.
نظامی.
گلابم گر کنم تلخی چه باک است
گلاب آن به که او خود تلخناک است.
نظامی.
این شربت اگرچه تلخناک است
ساقیش چو عشق شد چه باک است.
نظامی.
آنگه از آنجا گرینده بدر آمد و رفت بیرون و تلخناک زارزار گریست. ( ترجمه دیاتسارون ص 342، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

بپرس