تلخ کام
/takxkAm/
مترادف تلخ کام: ناخوش روزگار ، نامراد، ناامید، ناکام ، بدبخت، شوربخت، سیه گلیم
متضاد تلخ کام: شیرین کام، مرادمند، خوش بخت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است
نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
کوهِ طاقت برنمی آید به موج حادثات
... [مشاهده متن کامل]
لنگر از رَطلِ گران کردن در این دریا خوش است
بادبانِ کشتیِ مِی نعرهٔ مستانه است
های وهوی مِی کَشان در مجلس صهبا خوش است
صائب تبریزی
با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است
نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
کوهِ طاقت برنمی آید به موج حادثات
... [مشاهده متن کامل]
لنگر از رَطلِ گران کردن در این دریا خوش است
بادبانِ کشتیِ مِی نعرهٔ مستانه است
های وهوی مِی کَشان در مجلس صهبا خوش است
صائب تبریزی