تلخ کام

/takxkAm/

مترادف تلخ کام: ناخوش روزگار ، نامراد، ناامید، ناکام ، بدبخت، شوربخت، سیه گلیم

متضاد تلخ کام: شیرین کام، مرادمند، خوش بخت

معنی انگلیسی:
disappointed, sad, afflicted

لغت نامه دهخدا

تلخکام. [ ت َ ] ( ص مرکب ) مقابل شیرین کام. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). نامراد و ناامید و محروم. || هر چیزی که در دهان دارای مزه تلخ باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که زندگانی او سخت گذرد .

فرهنگ عمید

کسی که روزگار خوشی ندارد و زندگانیش به سختی و تلخی می گذرد.

پیشنهاد کاربران

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است
نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
کوهِ طاقت برنمی آید به موج حادثات
...
[مشاهده متن کامل]

لنگر از رَطلِ گران کردن در این دریا خوش است
بادبانِ کشتیِ مِی نعرهٔ مستانه است
های وهوی مِی کَشان در مجلس صهبا خوش است
صائب تبریزی

بپرس