تلخ رویی کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تلخ کردن روی. ترش کردن روی. بی دماغ شدن. ناخوش داشتن روی و جبین : دیده با شور سرشکم تلخ رویی می کندعاقبت از شورش اشکم دل دریا گرفت.( مؤلف بهار عجم ).