تلبین

لغت نامه دهخدا

تلبین. [ ت َ ] ( ع مص ) خشت زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ )آشی که از سبوس و شیر و انگبین سازند. یا از سبوس فقط. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). آشی که از سبوس و شیر و عسل سازند و این نام گذاری از جهت شباهت آن به شیر است در سفیدی. ( از اقرب الموارد ). تلبینة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

خشت زدن . یا آشی که از سبوس و شیر انگبین سازند .

پیشنهاد کاربران

بپرس