تلام

لغت نامه دهخدا

تلام. [ ت َ ] ( ع اِ ) تلامی و تلامیذ و تلامذه. ج ِ تلمیذ.( منتهی الارب ). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. ( آنندراج ). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقرة :
تتقی الشمس بمدریة
کالحمالیج بایدی التلام.
و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است.
( از المعرب جوالیقی صص 91-92 ).
رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود.

تلام. [ ت ِ ] ( ع اِ ) ج ِ تِلم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به تلم شود.

گویش مازنی

/telaam/ توله خوک یک ساله تا مرز دو سالگی

پیشنهاد کاربران

بپرس