پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود طرف شام بیشتر.
صائب.
شهپر طاووس را آخر مگس ران می کنندچون خودآرایان تلاش جامه رنگین مکن.
صائب ( از آنندراج ).
رسید نشئه بحدی که بهر دیدن توکنم تلاش که مهتاب را نگهدارم.
میریحیی شیرازی ( از آنندراج ).
تلاش تازگیی کن برای شاهدمعنی که بهر زن چو جوانی کجاست زیور دیگر.
قزوینی ( ایضاً ).
|| معارضه کردن. درآویختن : سحر که جوهر شمشیر ناله فاش کنم
چو مهر یک تنه با عالمی تلاش کنم.
طالب آملی ( از آنندراج ).