تلاحم

لغت نامه دهخدا

تلاحم. [ ت َ ح ُ ] ( ع مص ) باهم پیوستن. ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). پیوسته شدن.( ناظم الاطباء ). بهم پیوستن چیزی سپس متباین بودن آن. || تقاتل. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) پیوستگی استخوانها بهم. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس