تل گاو
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
تل گاو نام روستایی از دهستان جره ( گر0 ) - بالاده از شهرستان کازرون از استان فارس است . تاریخ وسابقه و پیشینه ی تاریخی مکتوب و موجود تل گاو در منابع ادبی وتاریخ اجتماعی ایران تا دوره ی ساسانیان بخصوص دوره انوشیروان وصدر اعظمی حکیم بزرگمهر ، مشخض است . نام تل گاو به داستانی واقعی و تاریخی دربارهی بهرام گور و همسرش گل اندام بر می گردد ، که تبدیل به ضرب المثلی گشته است که هنوز در فرهنگ شفاهی ما ایران ساری و جاری است و آن ضرب المثل عبارت است از ؛ � کار نیکو کردن از پُر کردن است� . بدین مفهوم که کسی در اثر ممارست و تمرین مهارتی را یاد می گیرد به نحوی که وقتی در اوج کارایی قرار گرفت در نظر دیگران انجام آن کار تعجب برانگیز وبعضاً غیرممکن می نماید .
... [مشاهده متن کامل]
داستان از این قرار است که بهرام گور که مهارت وی در شکار گورخر زبانزد است وبه همین خاطر مشهور و ملقب به �بهرام گور� در تاریخ گشته است ، یک روز برای شکار به نخجیرگاه ( شکارگاه ) که در جنوب روستای تل گاو قرار داشته است برای شکار به همراه خانواده و درباریان و شاهزادگان ساسانی می رود . هنگام شکار یک گورخر رو به یکی از شاهزادگان دختر زیباروی ( یعنی همان گل اندام ) کرده و می گوید ببین چگونه سم و گوش شکار بهم خواهم دوخت . لذا در ابتدا حلقه در گوش حیوان می اندازد و حیوان هنگاومی که میخواسته حلقه را با سم اش از گوشش خارج کند، بهرام گور تیر را رها می کند وسم و گوش او با تیر سوراخ می کند ( یا به عبارتی می دوزد ) . سپس رو به گل اندام کرده و میگوید دیدی چطور سم و گوشش را بهم دوختم؟ گل اندام که فردی حاضر جواب بوده است در پاسخ می گوید ؛ � کار نیکو کردن از پُر کردن است � . یعنی شما در اثر تمرین کردن این مهارت را آموخته ای. بهرام گور از حاضر جوابی دخترک ناراحت و عصبانی می شود و دستور قتل او را به بزرگمهر صدر اعظم ساسانیخود ( معروف به سرهنگ ) می دهدو بزرگمهر هم اطاعت امر می کند . پس از پایان شکار ، گل اندام رو به بزرگمهر کرده و می گوید . از خون من درگذر . چون اگر مرا بکشی و بعد از مدتی ناراحتی بهرام گور که عموزاده من و من از شاهزادگان ساسانی هستم ، فروکش کند و در باره من از تو بپرسد و مرا کشته باشی از خون تو نخواهد گذشت و خواهد گفت در آن لحظه من عصبانی بودم تو چرا عموزاده ی من و شاهزاده ی ساسانی را کشتی ؟ این موضوع بزرگمهر را به اندیشه واداشته و از خون او در می گذرد و برای پنهان داشتن قضیه خون حیوانی را ریخته و به عنوان نشانه اجرای دستور پادشاه برای ایشان می فرستد و قضیه تمام می شود . بزرگمهر خانه و قصری بر بالای کوهی در جنوب روستای تل گاو امروزی برای گل اندام ساخته و او را در آن ساکن می کند . مدت ها می گذرد و گل اندام گوساله کوچکی را از بالای قصر به دوش گرفته و به پایین قصر برای نوشیدن آب پایین آورده و سپس بر می گرداند . این کار را تا زمانی که گوساله تبدیل به گاوی تنومند می شوند ادامه می دهد و در اثر تمرین و به مرور زمان بر توانایی جسمی گل اندام برای جابجایی و حمل گاو برای نوشاندن آب، افزایش می یابد . روزی گل اندام به بزرگمهر می گوید بهرام گور را برای شکار به نخیرگاه دعوت کن و پس از برگشت از نخجیرگاه از او برای استراحت در منزل من دعوت به عمل آور . بزرگمهر می پذیرد و بهرام گور را برای شکار به نخجیرگاه دعوت می کند . پس از برگشت از شکارگاه، بهرام گور را برای استراحت به قصر گل اندام دعوت می کند . پس از صرف غذا ، بزرگمهر رو به بهرام گور کرده می گوید ؛ پادشاه ، صاحب این خانه دختری زیباروی و دارای اندامی زیبا و باریک اندام بوده وبسیار زیبا و ظریف است با این حال توانایی دارد که گاوی را از این بالا به پایین کوه برای نوشاندان آب ، ببرد و برگرداند . بهرام گور با تعجب می گوید این غیر ممکن است . بزرگمهر پاسخ می دهد اگر پادشاه اجازه فرمایند این دختر باریک اندام و زیباروی در حضور ایشان گاو را برای نوشاندن آب پایین برده و برگرداند . بهرام گور می پذیرد . گل اندام که نیز برای بدست آوردن چنین فرصتی تلاش بسیاری کرده بود ، با روبنده ی روی صورت و لباس فاخر ، گاو را بردوش نهاده و برای سیراب کردن گاو ، ودر برابر دیدگان شاه ودرباریان آن را به پایین قصر برده و سیراب می کند و سپس بر دوش نهاده بر می گرداند . پس از آن به جمع پادشاه و درباریان می پیوندد و به بهرام گور می گوید پادشاه ایران مشاهده نمودند که من چگونه یک گاو تنومند را بردوش گرفته و به پایین قصر برای نوشیدن آب بردو وبه راحتی برگرداندم . بهرام گور در پاسخ می گوید ؛ � کار نیکو کردن از پُر کردن است� . تو این گاو را هنگامی که گوساله ای بیش نبوده بر دوش گرفته و پایین برده و بالا آورده و در اثر تمرین ، این کار و مهارت را آموخته ای. گل اندام می گوید ؛ پادشاه دادگر ایران، چطور است وقتی یک رعیت به پادشاه دادگر بگوید � کارنیکو کردن از پُر کردن است، دستور قتلش را می دهند، حال بفرمایند مجازات پادشاه دادگر ایران اگر به یک رعیت همان ضرب المثل را بگوید، چیست؟ بهرام گور قضیه ی دستور قتل گل اندام به یادش می آید و متوجه موضوع می شود و از گل اندام عذرخواهی می کند و گل اندام نیز روبنده را از صورتش بر می گیرد و آشتی می کنند . پس این ماجرا ، بهرام گور گل اندام را به عقد خویش در می آورد . . . . اکنون خرابه های بجا مانده از قصر گل اندام در جنوب روستای تل گاو که برگرفته از همین داستان است ، بر فراز کوهی به همین نام ( یعنی قصر گل اندام ) موجود است و مردم روستای تل گاو فعلی و روستاهای دیگر در برخی موارد برای بازدید به آنجا می روند . . . .
... [مشاهده متن کامل]
داستان از این قرار است که بهرام گور که مهارت وی در شکار گورخر زبانزد است وبه همین خاطر مشهور و ملقب به �بهرام گور� در تاریخ گشته است ، یک روز برای شکار به نخجیرگاه ( شکارگاه ) که در جنوب روستای تل گاو قرار داشته است برای شکار به همراه خانواده و درباریان و شاهزادگان ساسانی می رود . هنگام شکار یک گورخر رو به یکی از شاهزادگان دختر زیباروی ( یعنی همان گل اندام ) کرده و می گوید ببین چگونه سم و گوش شکار بهم خواهم دوخت . لذا در ابتدا حلقه در گوش حیوان می اندازد و حیوان هنگاومی که میخواسته حلقه را با سم اش از گوشش خارج کند، بهرام گور تیر را رها می کند وسم و گوش او با تیر سوراخ می کند ( یا به عبارتی می دوزد ) . سپس رو به گل اندام کرده و میگوید دیدی چطور سم و گوشش را بهم دوختم؟ گل اندام که فردی حاضر جواب بوده است در پاسخ می گوید ؛ � کار نیکو کردن از پُر کردن است � . یعنی شما در اثر تمرین کردن این مهارت را آموخته ای. بهرام گور از حاضر جوابی دخترک ناراحت و عصبانی می شود و دستور قتل او را به بزرگمهر صدر اعظم ساسانیخود ( معروف به سرهنگ ) می دهدو بزرگمهر هم اطاعت امر می کند . پس از پایان شکار ، گل اندام رو به بزرگمهر کرده و می گوید . از خون من درگذر . چون اگر مرا بکشی و بعد از مدتی ناراحتی بهرام گور که عموزاده من و من از شاهزادگان ساسانی هستم ، فروکش کند و در باره من از تو بپرسد و مرا کشته باشی از خون تو نخواهد گذشت و خواهد گفت در آن لحظه من عصبانی بودم تو چرا عموزاده ی من و شاهزاده ی ساسانی را کشتی ؟ این موضوع بزرگمهر را به اندیشه واداشته و از خون او در می گذرد و برای پنهان داشتن قضیه خون حیوانی را ریخته و به عنوان نشانه اجرای دستور پادشاه برای ایشان می فرستد و قضیه تمام می شود . بزرگمهر خانه و قصری بر بالای کوهی در جنوب روستای تل گاو امروزی برای گل اندام ساخته و او را در آن ساکن می کند . مدت ها می گذرد و گل اندام گوساله کوچکی را از بالای قصر به دوش گرفته و به پایین قصر برای نوشیدن آب پایین آورده و سپس بر می گرداند . این کار را تا زمانی که گوساله تبدیل به گاوی تنومند می شوند ادامه می دهد و در اثر تمرین و به مرور زمان بر توانایی جسمی گل اندام برای جابجایی و حمل گاو برای نوشاندن آب، افزایش می یابد . روزی گل اندام به بزرگمهر می گوید بهرام گور را برای شکار به نخیرگاه دعوت کن و پس از برگشت از نخجیرگاه از او برای استراحت در منزل من دعوت به عمل آور . بزرگمهر می پذیرد و بهرام گور را برای شکار به نخجیرگاه دعوت می کند . پس از برگشت از شکارگاه، بهرام گور را برای استراحت به قصر گل اندام دعوت می کند . پس از صرف غذا ، بزرگمهر رو به بهرام گور کرده می گوید ؛ پادشاه ، صاحب این خانه دختری زیباروی و دارای اندامی زیبا و باریک اندام بوده وبسیار زیبا و ظریف است با این حال توانایی دارد که گاوی را از این بالا به پایین کوه برای نوشاندان آب ، ببرد و برگرداند . بهرام گور با تعجب می گوید این غیر ممکن است . بزرگمهر پاسخ می دهد اگر پادشاه اجازه فرمایند این دختر باریک اندام و زیباروی در حضور ایشان گاو را برای نوشاندن آب پایین برده و برگرداند . بهرام گور می پذیرد . گل اندام که نیز برای بدست آوردن چنین فرصتی تلاش بسیاری کرده بود ، با روبنده ی روی صورت و لباس فاخر ، گاو را بردوش نهاده و برای سیراب کردن گاو ، ودر برابر دیدگان شاه ودرباریان آن را به پایین قصر برده و سیراب می کند و سپس بر دوش نهاده بر می گرداند . پس از آن به جمع پادشاه و درباریان می پیوندد و به بهرام گور می گوید پادشاه ایران مشاهده نمودند که من چگونه یک گاو تنومند را بردوش گرفته و به پایین قصر برای نوشیدن آب بردو وبه راحتی برگرداندم . بهرام گور در پاسخ می گوید ؛ � کار نیکو کردن از پُر کردن است� . تو این گاو را هنگامی که گوساله ای بیش نبوده بر دوش گرفته و پایین برده و بالا آورده و در اثر تمرین ، این کار و مهارت را آموخته ای. گل اندام می گوید ؛ پادشاه دادگر ایران، چطور است وقتی یک رعیت به پادشاه دادگر بگوید � کارنیکو کردن از پُر کردن است، دستور قتلش را می دهند، حال بفرمایند مجازات پادشاه دادگر ایران اگر به یک رعیت همان ضرب المثل را بگوید، چیست؟ بهرام گور قضیه ی دستور قتل گل اندام به یادش می آید و متوجه موضوع می شود و از گل اندام عذرخواهی می کند و گل اندام نیز روبنده را از صورتش بر می گیرد و آشتی می کنند . پس این ماجرا ، بهرام گور گل اندام را به عقد خویش در می آورد . . . . اکنون خرابه های بجا مانده از قصر گل اندام در جنوب روستای تل گاو که برگرفته از همین داستان است ، بر فراز کوهی به همین نام ( یعنی قصر گل اندام ) موجود است و مردم روستای تل گاو فعلی و روستاهای دیگر در برخی موارد برای بازدید به آنجا می روند . . . .