تل تله

لغت نامه دهخدا

( تلتلة ) تلتلة. [ ت َ ت َ ل َ ] ( ع مص ) جنبانیدن و بی آرام و تفته کردن و لرزانیدن. || سخت رفتن و سخت راندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کسره خواندن تای تفعلون را. ومنه ُ تلتلة بهراء لأَ نهم یکسرونها، زیرا قبیله بهراء این تا را مکسور میخوانند. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) سختی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): لقی منه تلتلة؛ ای شدة. ( اقرب الموارد ). || زلزله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کوزه از پوست طلع. ج ، تلاتل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || یاوه. پرحرفی. ج ، تلاتل. ( دزی ج 1 ص 150 ).

گویش مازنی

/tal tale/ گریه همراه با ناله، زاری و فریاد & خیلی سریع – باشتاب

پیشنهاد کاربران

بپرس