تقیل

لغت نامه دهخدا

تقیل. [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) نیمروزان خفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مانندگی کردن به کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). مانستن به کسی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : که نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). و واجب شمردن اقتدا و تقیل این پادشاه بنده پرور... در جهانداری به مکارم خاندان مبارک بوده است. ( کلیله و دمنه ). || فراهم آمدن آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فراهم آمدن آب و در اللسان جمع شدن آب در جای پست. ( از اقرب الموارد ). || شراب خوردن وقت قیلوله. ( تاج المصادر بیهقی ). در نیمروز شراب خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در نیمروز ناقه را دوشیدن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ قَ یُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پیروی کردن . ۲ - همانند شدن . ۳ - در نیمه روز خوابیدن .

فرهنگ عمید

۱. نیمه روز خوابیدن.
۲. پیروی کردن و مانندگی کردن، به پیروی کسی عملی کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس