لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تخمین زدن، ارزیابی کردن، دید زدن، تقویم کردن
مطلع کردن، تقویم کردن، اگاهی دادن، براورد کردن، قیمت کردن
مطلع کردن، تقویم کردن، اگاهی دادن، براورد کردن، قیمت کردن
ارزیابی کردن، تقویم کردن، قیمت کردن، سنجیدن، چیزی را معین کردن
تعیین کردن، تقویم کردن، تشخیص دادن، بستن، مالیات بستن بر، جریمه کردن، بر اورد کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ارزش ریالی در دعاوی مالی
ارزیابی ارزش پولی یک سهم ( در حقوق تجارت )