بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.
مسعودسعد.
جان را و مغز را ز گل و باده قوتست شاید کنون که تقویت مغز وجان کنی.
مسعودسعد.
آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تقویت مظلومان... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ).خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصه نکایت دشمن جگر مسوز.
خاقانی.
مسلمان به صدق آمین بگوئیدکه آمین تقویت باشد دعا را.
سعدی.
رجوع به تقویة و ترکیبهای این کلمه شود.تقویة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) نیرومند کردن. ( تاج المصادربیهقی ) ( دهار ). توانایی دادن و توانا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیرو دادن و توانا کردن. ( آنندراج ). ضد تضعیف. ( اقرب الموارد ). تقویت و رجوع به تقویت شود. || و یقال : هو یقوی بذلک ؛ ای یُرمی به. ( اقرب الموارد ). یعنی او متهم است بدان و دشنام داده میشود به آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).