تقمه

لغت نامه دهخدا

تقمه. [ ت َ ق َم ْ م ُه ْ ] ( ع مص ) دودله و سرگشته شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): خرج فلان یتقمه ؛ ای لایدری این یتوجه. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || گذشتن در زمین. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دودله و سرگشته شدن

گویش مازنی

/taghme/ محل زخم - نشانه و اثر تازیانه

پیشنهاد کاربران

بپرس