تقلا کردن
مترادف تقلا کردن: تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تک ودو کردن، دست وپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ، دست و پا زدن، غلت زدن، غلتیدن
متضاد تقلا کردن: سستی کردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تقلا کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن
بزرگ کردن، تقلا کردن، کشیدن، باد کردن، جابجا کردن، بلند کردن
تقلا کردن، به خود پیچیدن
تقلا کردن، خرحمالی کردن، پرتاب کردن، ضربت سخت زدن
تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن
تقلا کردن، با دست و پا بالا رفتن، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن
تقلا کردن، کوشش کردن، مبارزه کردن، دست و پا کردن
تقلا کردن، کوشیدن، بزحمت کشیدن، بازور کشیدن
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن
تقلا کردن، گلاویز شدن، کشتی گرفتن، دست به گریبان شدن
برانگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن، رنجاندن، ایجاد کردن، اشفته کردن، خاموش کردن، از ساحل عازم شدن
تقلا کردن، پرت کردن، چین دار کردن حاشیه لباس
تقلا کردن، دروغ گفتن، نسبت دادن به
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به دست و پا افتادن ؛ تقلا کردن. چاره جوئی کردن.
این در و آن در زدن