تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم.
رودکی.
من اندر خدمتش تقصیر کردم درخت خدمت من گشت بی بر.
فرخی.
نکرد رای تو تقصیر در مصالح ملک سپهرهم نکند در هوای تو تقصیر.
معزی ( از آنندراج ).
فردات برم به خرفروشان گویم خر کیست نادر و تیر
و آنگه ده به چوب ده به گردن
با تو که کند به چوب تقصیر.
سوزنی.
هیچ تقصیر در معزایش مکنید ار موافقان منید.
خاقانی.
به تقصیری که از حد بیش کردم خجالت را شفیع خویش کردم.
نظامی.
مهین بانو به درگاه جهانگیرنکرد از شرط خدمت هیچ تقصیر.
نظامی.
نباشد پرده بیگانگی جز بال و پر صائب مکن در سوختن تقصیر اگر بال و پری داری.
صائب ( از آنندراج ).