تقسیم

/taqsim/

مترادف تقسیم: انشعاب، پخش، توزیع، بخش، تسهیم، قسمت، تجزیه، بخش کردن ، قسمت کردن، توزیع کردن

متضاد تقسیم: ضرب کردن

برابر پارسی: بخش، بخش کردن، بخشش، پاره پاره کردن

معنی انگلیسی:
allotment, division, partition, distribution, share, [infml.] portion

لغت نامه دهخدا

تقسیم. [ ت َ ] ( ع مص ) وابخشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || بخش کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ).بخش بخش کردن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).قسمت کردن. بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کردن نصیب هریک. ( از اقرب الموارد ). قسمت و توزیع و بخش بخش کردگی و به اصطلاح حساب عملی که بواسطه آن تعیین میشود که عددی چند دفعه شامل عددی دیگر میگردد. ( ناظم الاطباء ). || پریشان نمودن زمانه قوم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). پراگنده کردن. ( غیاث اللغات ). || نیکو گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیکوکردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح بدیع ). نام صنعتی است که شاعر در مصراع چند چیز راذکر کند بعد چند چیز دیگر را ذکر نماید که به آنها هر واحد تعلق دارد. ( غیاث اللغات ). و آن چنان باشد که شاعر معنیی بگوید و تفاصیل آن را بیان کند چنانکه هیچ قسم از اقسام آن مهمل نگذارد. چنانکه گفته اند:
کل احوال او بنآمیزد
همه از یکدگر شگرفترست
خفته اندر عبادتست و چو باز
گشت بیدار ناشر هنرست
ایستاده نماز راست مقیم
شسته در ذکر حی دادگرست
چون بگوید نگوید الاخیر
خامش اندر عجایب فکرست
نیستی راست صابری شاکر
در خداداده حاتمی دگرست
زنده مر خلق راست راهنمای
مرده هم سفت سید بشرست.
و دیگری گفته است :
درازی عمر مردم شصت سالست
شبست نیمی و شب خفتن حلالست
بماند سی و زآن سی پانزده نیز
حساب طفلی و حد کمالست
بماند پانزده زان پانزده ده
غم دنیا و فرزند و عیالست
بماند پنج و آن پنجست عمرت
ترا ای شصت ساله پنج سالست
چو عمر اینست از آن پس مر ترا خود
درین دنیات دل بستن محالست
و آنچه دیگر گفته است :
رخان و عارض و زلفین آن بت دلبر
یکی گلست ودوم سوسن و سوم عنبر.
هم از این قبیل است.
( المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 276 ).
رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مرآة الخیال ذیل تقسیم وحده و فرهنگ علوم تألیف سجادی ص 186 شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بخش کردن قسمت کردن بخشیدن . ۲ - بخش کردن عددی بر عدد دیگر . ۳ - ( اسم ) بخش قسمت بهره . ۴ - بخش یکی ازچهارعمل اصلی و آن عملی است که توسط وی عددی را بر عدد دیگر بخش کنند تا معلوم شود که عدد اول چند برابر عدد دوم است مثلااگر۱٠ رابر۵ بخش کنیم نتیجه ۲ است پس ۱٠ دو برابر ۵ است . ده رامقسوم ( بخشی ) ۵ را مقسوم علیه ( بخشیاب ) و ۲ را خارج قسمت ( بهره ) گویند . اگر پس از تقسیم چیزی اضافه ماند آنرا باقیمانده ( مانده ) گویند مثلا باقیماند. تقسیم ۱۱ بر ۵ یک است . جمع : تقسیمات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - قسمت کردن . ۲ - بخش کردن عددی بر عدد دیگر. ۳ - توزیع کردن ، پخش کردن .

فرهنگ عمید

۱. پراکنده کردن.
۲. بخش کردن، قسمت کردن.
۳. (اسم ) (ریاضی ) قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم ) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه ) است، یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود.

واژه نامه بختیاریکا

( تقسیم ( غیر دائم و بر اساس نظر بدون رعایت موارد دقیق و اندازه ها ) ) پوز بَر
براش؛ بهر؛ وُر؛ بَر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقسیم (ابهام زدایی). تقسیم، ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تقسیم (بلاغت)، یکی از صنایع ادبی و به معنای استیفای اقسام موجود برای یک شیء و بیان وضع آن ها• تقسیم (منطق)، یکی از اصطلاحات علم منطق و به معنای تجزیه یک کل به اجزاء، یا یک کلی به جزئیات
...

[ویکی فقه] تقسیم (بلاغت). تقسیم (بلاغت)، استیفای اقسام موجود برای یک شیء و بیان وضع آن ها است.
یکی از اسلوب های بلاغی و بدیعی قرآن "تقسیم" است. صنعت "تقسیم" آن است که ابتدا چند چیز و پس از آن چند چیز دیگر بیاورند که مربوط به همان الفاظ اول باشد و معلوم کنند که هر کدام از امور بعد مربوط به کدام یک از امور اول است. صنعت تقسیم مانند لف و نشر به دو قسم مرتب و مشوش تقسیم می شود.برخی "تقسیم" را این گونه تعریف کرده اند که چیزی را به اجزایی تقسیم و پس از آن، حکم هر جزئی را ذکر کنند؛
← مثال اول
در صنعت تقسیم، ابتدا دو یا چند چیز را ذکر می کنند و سپس به ترتیب و به طور مشخص، متعلق و وابسته هر کدام از آنها را در سخن می آورند.
← نمونه اول
تقسیم همیشه به صورت "یکی... دوم... سوم..." یا "یکی این طور، دومی آن طور" به کار می رود. صنعت تقسیم شباهت زیادی با لف و نشر دارد، با این تفاوت که در لف ونشر، معین نمی شود که کدام یک از امور نشر مربوط به کدام یک از امور لف است، و رابطه ی میان اجزا و وابسته ها را خواننده خود باید دریابد؛ اما در تقسیم این رابطه مشخص شده است. به سخن دیگر ارتباط میان اجزای نشر را در لف و نشر از قرینه می فهمیم و در تقسیم از تصریح. به طور مثال بیت زیر حالت لف و نشر دارد نه تقسیم:نباشد چون جبین و زلف و رخسار و لبت هرگز ••• مه روشن، شب تیره، گل سوری، می احمر در بیت بالا شاعر نگفته است که کدام چیز شبیه کدام است و این خواننده است که باید بین موارد ذکر شده را دریابد. مثلا بفهمد که جبین معشوق مثل ماه روشن است یا زلف او مثل شب تیره است و... پس باید گفت صنعت تقسیم آن است که در ابتدا چند چیز و بعد از آن چند چیز دیگر بیاورند که مربوط به همان الفاظ اول باشد و معلوم کند که هر کدام از امور بعد مربوط به کدام یک از امور اول است.
اقسام تقسیم
...

[ویکی فقه] تقسیم (منطق). تقسیم ، یکی از اصطلاحات علم منطق و به معنای تجزیه یک کل به اجزاء، یا یک کلی به جزئیات است.
تجزیه یک کل به اجزاء، یا یک کلی به جزئیات را در اصطلاح تقسیم می گویند اما معمولا همین قسم اخیر در منطق مراد است و آن این است که یک کلی را بر حسب مصادیق مختلف آن قسمت می کنند. این گونه تقسیم موجب تفکیک و از هم جدا شدن مصادیق یک مفهوم می شود. مانند تقسیم جوهر به جوهر ممتدّ در جهات سه گانه، و جوهر بدون امتداد و سپس تقسیم جوهر ممتدّ به جسم نامی و جسم غیر نامی و تقسیم جسم نامی به حیوان و غیر حیوان و هکذا.«اما تقسیم تکثیر است از بالا به زیر، چون تقسیم جنس به انواع، و نوع به اصناف، و صنف به اشخاص، و تقسیم ذاتی به جنس و نوع و فصل، و عرضی به خاصه و عرض عام».
شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق)، ص۱۸۰.
قسمت منطقی، که یکی از اقسام قسمت و نافع ترین آنها در اکتساب تعریف است، به معنای تقسیم یک کلی به جزئیات آن است، و مجموع اقسام آن که از حاصل ضرب هر یک از کلیات خمس با دیگری و صنف و شخص به دست می آید، ۳۵ قسم است.
انواع قسمت منطقی
قسمت منطقی، در تقسیم اوّلی، بر دو قسم است: ۱. قسمت کلی به فصول ذاتی، مانند: تقسیم حیوان به انسان و فرس و... که کاربرد این نوع بیش از دیگر اقسام است؛۲. قسمت کلی به غیر فصول ذاتی، مانند: تقسیم حیوان به عرب و عجم.
دیدگاه خواجه طوسی
...

دانشنامه عمومی

تَقسیم یا بَخش یکی از چهار عمل اصلی در ریاضی است که وارونهٔ عمل ضرب است.
به این دو واژه مشابه توجه کنید و اشتباه نگیرید، بخشیدن و بخشودن، بخشیدن به معنی تقسیم کردن ( بخشش ) است ولی بخشودن یعنی عفو کردن ( بخشایش ) .
همچنین، عمل تقسیم ( بخش ) میتواند به دو روش تفسیر شود: کمی و کیفی
به طور ویژه، اگر «c» ضرب در «b» برابر «a» را اینگونه بنویسیم:
اگر b برابر صفر نباشد، پس «a» بخش بر ( تقسیم بر ) «b» برابر «c»، اینگونه نوشته می شود:
برای نمونه:
هنگامی که:
در گزارهٔ بالا٬ «a» را «مقسوم»٬ «b» را «مقسوم علیه» و «c» را «خارج قسمت» می گویند.
تقسیم بر صفر ( یا بخش بر صفر ) درصورتی که «b» صفر باشد تعریف نشده است.
اگر در عمل تقسیم، باقی مانده برابر صفر شود می گوییم صورت ( مقسوم ) بر مخرج ( مقسوم علیه ) بخش پذیر است مانند مثال بالا.
عکس تقسیم
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تقسیم (ریاضیات). تقسیم (ریاضیات)(division)
یکی از چهار عمل اصلی حساب۱، و عکس عمل ضرب۲. منظور از تقسیم عددی با نام مقسوم۳ بر عددی با نام مقسومٌ علیه۴ یافتن عددی است با نام خارج قسمت۵، به قسمی که حاصل ضرب آن در مقسومٌ علیه برابر مقسوم باشد. در حوزۀ اعداد گویا۶، تقسیم به این معنی همواره امکان پذیر است، مگر آن که مقسومٌ علیه صفر باشد، ولی در حوزۀ اعداد صحیح۷، تقسیم همیشه ممکن نیست. مثلاً ۱۰ بر ۳ تقسیم پذیر نیست، هرچند تقسیم با باقی مانده همیشه ممکن است. در این تقسیم، علاوه بر خارج قسمت عددی با نام باقی مانده۸ نیز حاصل می شود که اگر با حاصل ضرب خارج قسمت در مقسوم علیه جمع شود، مقسوم به دست می آید. ( ← قابل قسمت)
arithmetic
multiplication dividend divisor quotient rational numbers whole numbers remainder

تقسیم (موسیقی). تَقسیم (موسیقی)
(یا: تکسیم ترکی ؛ تاکسیم ۱ یونانی) در موسیقی عربی ، ترکی ، و یونانی نوعی بداهه نوازی در یک یا چند مُد ملودیک ۲، با سبک ریتمیِ آزاد. اجراکننده هنگام بداهه نوازی هر پاساژ می داند که کدام یک از درجه های مُد ملودیک مزبور از لحاظ ساختاری اهمیت دارد و در آن مُد با چه ترتیب خاصی به کار رفته است.
taximmelodic mode

مترادف ها

partition (اسم)
جدا کردن، تقسیم، اپارتمان، تیغه، دیواره، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، افراد

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

division (اسم)
تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف

scissor (اسم)
تقسیم، چاک

cleavage (اسم)
تقسیم، شکافتگی، عمل شکافتن، ورقه ورقه شدگی

dispensation (اسم)
تقسیم، تقدیر، پخش، توزیع، اعطا

apportionment (اسم)
تقسیم، تسهیم، تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع

dealing (اسم)
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله

repartition (اسم)
تقسیم، توزیع، توزیع مجدد

فارسی به عربی

تقسیم , توزیع , شق , قسم

پیشنهاد کاربران

ما هم اکنون {افراز} را به جایِ {تقسیم/تفکیک} داریم و شایسته است از این واژه و واژه های پیشنهادی دوستان بهره برد.
بِدرود!
تقسیم:تاقه های سیم و توقه های سیم فارسی است. مانند تقویم که تَوقهء بام است و فارسی میباشند .
برای خودِ {تقسیم}، میتوان از واژه {پاس} نیز بهره برد، چرا که می دانیم که هِنگامی که می گوییم {پاسی از شب گذشته بود} در اینجا {پاس} به چَمِ {بخش} بوده است.
پیشنهادِ مَن این است که اگر می خواهیم بگوییم {A بر B تقسیم شد} در پارسی بگوییم {A در B پاس شد} و به جای {بر} در اینجا بهتر است از {در} بهره بریم.
...
[مشاهده متن کامل]

خودِ {تقسیم} را اگر بخواهیم بگوییم، برای نمونه {باید در اینجا تقسیم کنیم}، بگوییم {باید اینجا پاس کنیم} یا به شیوه دیگر، واژه {تقسیم} را بگوییم {پاس کردن}.
در برخی نِوِشته ها برای اینکه چیزی هَمانند {چند بار شدن} را بگویند، از واژه {زَپاس} بهره می برند، که به گمانَم از پیشوندِ {ز/آز} بهره برده شده و در اینجا، این پیشوند {نفی کننده} است.
پس به همان شیوه که برای {تقسیم} داشتیم، در اینجا نیز {ضرب} برابر {زَپاس کردن} است.
بِدرود!

پیشنهادِ واژه یِ {چندار} به جای {ضَرب}، پیشنهاد واژه یِ {بَژار} به جای {تقسیم}، پیشنهاد واژه {هَمار} به جای {جمع} و پیشنهاد واژه {کَمار} به جای {تفریق}.
همه این واژگان از دو بخش ساخته شده اند، که بخش دوم پَسوَندِ {ار} است که پسوندی نامساز است.
...
[مشاهده متن کامل]

چَند نِشناگر {چَند کردن} است و {بَژ} نِشانه {بخش کردن}، {هَم} نِشانه ی {هَم کردن} است و {کَم} نشان دهنده {کَم کردن}.
واژه {بَژ}، واژه ای دَر اَوِستایی بوده است که برابر {بَخش} امروزی است.
پَسگَشت:رویه 1015 از نِبیگِ فَرهَنگِ واژه هایِ اَوِستا، نسک ( جلد ) دوم
بِدرود!

تقسیم
برای {تقسیم} به تنهایی، میتوان از واژه {بَژار/بَژمان ) بِکار برد.
ما در اوستایی واژه {بَژ} را داشتیم که ریختِ دیگری از {بَخش} امروزی است. پس با افزودن پسوندی همچون {آر/مان. . . } میتوان واژه سازی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

بنده واژه {بَژار} را بِهتر میدانم، هم برای آسانی گویش هم آسانی پخش شدن میان مردم.
پشتمایه:رویه 1015 از نِبیگِ فرهنگ واژه های اَوِستا
بِدرود!

تقسیم
پیشنهاد واژگان "هَمکِرد ( یا مَتکِرد ) ، کَمکِرد، چَندکِرد ( یا بارکِرد ) ، یوکِرد" به رایه ( =نوبت، ترتیب ) "جمع، تفریق، ضرب، تقسیم"
بررسی هر واژه:
هَمکِرد=با هم کردن، که می شود "جمع کردن"
مَتکِرد=دارای پیشوند "مَت" که برابر "با همدیگر، با همراه" است و برابر "با همدیگر کردن" است که برابر "جمع" است.
...
[مشاهده متن کامل]

کَمکِرد=آشکار است که برابر "کَم کردن" است.
چَندکِرد ( که در گویش چَنکِرد می شود ) =چند کردن، چند تا کردن، همان ضرب کردن است.
بارکِرد=بار همانگونه که کاربر گرامی "مهدی کشاورز" فرمودند برابر "دفعه، تعداد" است و "بارکِرد" برابر "چند بار کردن، چند دفعه کردن" است.
یوکِرد="یو" در زبان اوستایی پیشوندی بوده است برابر "تقسیم" که از همین رو، واژه "یوکِرد" به جای "تقسیم کردن" شایسته است.
در فرتور ( =عکس ) های زیر می توانید پشتوانه من برای اینکه "یو" در اوستایی برابر "تقسیم" بوده است را ببینید ( میدانید که separate برابر "جدا کردن، تقسیم کردن" است )
بدرود!

تقسیم
دیدگاه شماره 2:
شاید بپرسید که "یوکرد" باید "یوکردن" باشد که برابر "تقسیم کردن" باشد و اگر روی واژه هم بنگرید، درست است، ولی یک ویژگی ای که زبان پارسی دارد این است که اگر واژه ای از یک پیشوند و یک بن واژه ساخته شده باشد، می توانیم "َ ن" پایانی واژه را برداشت ولی واژه هیچ دگرش ای نمی کند.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه، واژه "فرگشت" باید "فرگشتن" باشد، ولی می توانیم "َ ن" پایان آن را برداریم.
پس، آم، همین دیگر! ( پیشنهاد دوستان /فرتاش/، /مهدی کشاورز/، /کرام/ نیز بسیار بسیار درخور برای این واژه است و اگر میبینید که آنها بهتر هستند، من این دیدگاه و دیدگاه پیشین را پاک کنم )
بدرود!

درود بر همه.
در اوستایی پیشوندی به نام "یو" بوده است برابر "تقسیم، بخش کردن"
پس شاید بتوان واژه "یوکرد" ( از دو بخش "یو" و "کَرد" ساخته شده است ) را ساخت که برابر "تقسیم کردن" در "ریاضی" باشد. ( در فرتور فرستاده شده در زیر، می بینید. همچنین واژه ای که بالا سمت چپ با مشکی تیره نوشته شده است به گمانم گویشی همانند همین "یو" دارد )
...
[مشاهده متن کامل]

پس برای نمونه:
8 یوکرد بر 2 می شود 4
9 یو کرد بر 3 می شود 3
بدرود!

تقسیم
بخشمان ( عمل ریاضی تقسیم )
تَقسیم: ١. بخش کردن، پخش کردن، پراکندن، چندبخش کردن، چندپارچه کردن ٢. بخش شدن، پخش شدن، پراکنده شدن، چندبخش شدن، چندپارچه شدن ٣. بخش - سازی، پخش، پراکندەسازی، چندبخش - سازی، چندپارچەسازی ۴. بخش - شدگی، پخش، پراکندگی، چندبخش - شدگی، چندپارچەشدگی
واژه تقسیم
معادل ابجد 610
تعداد حروف 5
تلفظ taqsim
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taqsim
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

پخش
تقسیم ثروت : پخش ثروت
پخش
اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی )
وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه )
بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، بهره و سود را تقسیم کردن
دُنگیدن: به شش دانگ تقسیم کردن، به شش قسم کردن
...
[مشاهده متن کامل]

بَرخیدن: تبعض کردن، بعضیدن
کرتیدن: قطع کردن، کرته: قطعه ( از کرتک در پارسی میانه )
پاریدن: پاره کردن
پخشیدن: پخش کردن، توضیع کردن

با سپاس از سرور فرتاش به پاس کوشش و رنجه ای که برای شناساندن واژگان پهلوی و اوستایی بر خود هموار می نمایند.
من هم با بهره گیری از بن "بخش" و پسوند نام ستاک ( اسم مصدر ) ساز "مان"، واژه ی "بخشمان" را بجای تقسیم پیشنهاد می کنم که می تواند شایسته بکارگیری در مزداهیک و چهار کنش بنیادین ( چهار عمل یا عملیات اصلی ) هم باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

بخشمان = تقسیم
بخش بر = تقسیم بر
بخشُده = مقسوم / ( بخش شده = بخشُده )
بخشیاب = مقسوم علیه یا عامل
بهره = خارج قسمت
مانده یا بازمانده = باقی مانده

این کاریست بجا و بایسته و بر دوش کشورداران و آموزش وپرورش که واژگان همسنگ پارسی را در کتابهای آموزشی جایگزین واژه های بیگانه عربی نمایند.

پیشنهاد واژه:
برای ( تقسیم ) در دانش مزداهیک ( ریاضی ) می توان از واژه ( اَفس ) در زبان اوستایی بهره بُرد. برای نمونه ( اَفسیدن ) ؛ چنانکه در رویه 96 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) داریم:
تقسیم
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم.
م. ث
باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
تقسیم عربی شده واژه تخس است. ( تقسیم کردن : تخس کردن )
تقسیم: [اصطلاح حقوق]تفکیک حصه هر یک از شرکاء ملک مشاع معین از طریق تراضی شرکاء یا از طریق حکم دادگاه در صورتیکه بین همه شرکاء تراضی واقع نشود.
این واژه در معنی های گوناگونی بکار می رود که برای همه واژه فارسی داریم
مثلن در معنی پاره کردن هم بکار می رود
استان فلان تقسیم شد
استان فلان چند پاره یا پاره شده
پخش
غذا را تقسیم کن
غذا را پخش کن
بخش همان پخش است که عربی شده است
غذا را برابر پخش کن
شکست ( به ) ، شکستن، خرد کردن،
پا رشین
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پارش ( پارسی امروز ) ، اَفس ( اوستایی ) ، ویاس ( سنسکریت: ویاسَ ) ، ویروگ ( سنسکریت: ویپرَیوگَ ) ، ویوگیت ( سنسکریت: ویوگیتا )
بخش - بخش کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس