تقزیح

لغت نامه دهخدا

تقزیح. [ ت َ ] ( ع مص ) توابل در دیگ کردن. ( زوزنی ). توابل در دیگ ریختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازآنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آراستن سخن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آراستن و تمام کردن سخن را بی آنکه در آن دروغ گوید. || ریختن و چکانیدن سگ بول را. || شاشیدن و ریختن بول بر ریشه درخت تا نمو آن بسیار شود. || آغاز روییدن نمودن گیاه عرفج. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) چیزی است شبیه ناخن سگ که بر سر گیاه یا درخت برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سر رستنی یا درخت است که مانند چنگال سگ پراکنده شود جمع آن تقازیح و عبارت قاموس چنین است : شی علی رأس نبت... ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس