لغت نامه دهخدا
تقریع. [ ت َ ] ( ع مص ) از جایی برکندن قوم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). درشتی کردن. ( از اقرب الموارد ). || مضطرب و بی آرام ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بیقراری. ( غیاث اللغات ). || تر کردن شیرده سر بچه خود را از سر پستان دیگر و ذلک ؛ اذا کانت کثیرةاللبن فاذا اضع الفصیل خلفاً قطر اللبن من خلف الاخر فقرع رأسه قرعاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).ملامت صعب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). سرزنش کردن و ملامت نمودن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بد گفتن و ملامت نمودن. ( غیاث اللغات ) : اگر نه جزع و فزع و تشنیع و تقریع بنده بودی... قصد آن کرده بود که ذیل عفاف ملطخ گرداند. ( سندبادنامه ص 77 ). || علاج کردن شتربچه قریع را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برجهانیدن گشن را بر ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کوفتن و برگشتن از پهلو به پهلو. ( غیاث اللغات ). || بگاز وربریدن موی را. ( از اقرب الموارد ). || نهادن چیزی در قرع و آتش افروختن زیر آن تا آب آن بصورت بخار به انبیق رود و در آنجا فراهم گردد. ( ازبحر الجواهر ). تصعید. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) سرزنش کردن ملامت کردن . ۲ - ( اسم ) سرزنش بیغاره . جمع : تقریعات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) سرزنش کردن .
فرهنگ عمید
سخت ملامت کردن، سرزنش کردن، سرکوفت دادن.
پیشنهاد کاربران
تقریع=از قرع یعنی کوفتن
سرزنش کردن