تقریب

/taqrib/

برابر پارسی: نزدیک کردن

لغت نامه دهخدا

تقریب. [ ت َ] ( ع مص ) نزدیک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من افعال الخیر المقربة الیه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ). || نزدیک و نزدیکی. ( ناظم الاطباء ). پیش آوردن امیر کسی رادر خدمت خود و از نزدیکان ساختن او را. ( از اقرب الموارد ) : وی برادر ابوالفتح حاتمی است و نایب برید است و بوالفتح این تقریب از برادر کرده باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326 ). کافه مردم را بر ترتیب و تقریب و نواخت براندازه بداشت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 385 ). دمنه بدید که شیر در تقریب گاو... ترحیب می نماید. ( کلیله و دمنه ). در تقریب او [گاو] مبالغتی رفت. ( کلیله و دمنه ). پسر او شاه شار به خدمت تخت سلطان آمد و از تقریب و ترحیب بهره تمام یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340 ). || قربان خورانیدن کاهن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || دردگین تهیگاه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || حیاک اﷲ و قرب دارک گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || قربان کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || اسب هر دو دست و پای بیک بار برداشتن و بنهادن در تک. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نوعی از دویدن اسب کمتر از حضر و آن بهم برداشتن هر دو دست است و بهم نهادن آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). برداشتن اسب دو دست را بهم و بنهادن آن بهم. ( مهذب الاسماء ) :
بگام پسین به رود گر برانی
بتقریبش از باختر تا به خاور.
عنصری.
همی راندم فرس را من به تقریب
چو انگشتان مرد ارغنون زن.
منوچهری.
|| و فارسیان بمعنی وجه و علت با لفظ دیدن استعمال نمایند. ( آنندراج ) :
دگر تقریب رفتن چون ببزم او نمیدیدم
برای پرسش آن نرگس بیمار میرفتم.
کلیم ( از آنندراج ).
|| به اصطلاح راندن سخن بوجهی که مستلزم مطلوب باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نزد اهل نظر اقامه دلیل است بر وجهی که مستلزم مقصود باشد. پس اگر دلیل یقینی بود مستلزم آن است که یقین بمقصود حاصل شود. اگر دلیل ظنی بود مستلزم آن خواهد بود که ظن متوجه مقصود گردد و این لفظ مرادف با لفظ تطبیق میباشد. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ) ( از تعریفات جرجانی ).

فرهنگ فارسی

نزدیک کردن، نزدیک گردانیدن، نزدیک بودن
۱ -( مصدر ) نزدیک کردن نزدیک گردانیدن . ۲ - یورتمه بردن اسب : (( همی راندم فرس رامن بتقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن . ) ) ( منوچهری ) ۳ - ( اسم ) زمینه سازی . ۴ -( اسم ) زمینه . جمع : تقریبات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نزدیک کردن . ۲ - چهار نعل تاختن اسب . ۳ - قربانی کردن .

فرهنگ عمید

۱. نزدیک کردن، نزدیک گردانیدن.
۲. نزدیک بودن.
۳. [قدیمی] نوعی دویدن اسب، چهارنعل.

فرهنگستان زبان و ادب

{approximation} [ریاضی] نتیجه ای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقریب، تلاش علمای اسلامی برای نزدیک کردن پیروان مذاهب اسلامی است.
تقریب در مفهوم عام، جنبش نزدیکی ادیان است.
تقریب خاص
در مفهوم خاص، حرکتی است که علمای مذاهب اسلامی آن را پایه گذاری کرده اند و هدف از آن نزدیک ساختن شیعیان و اهل سنّت به یکدیگر و رفع اختلاف، و گاه خنثی کردن دشمنی مسلمانان، به منظور متحد کردن آنان است.
تاریخچه تقریب خاص
در تاریخ اسلام تلاش هایی که برای تحقق این امر صورت گرفته، غالباً جنبه فرهنگی یا سیاسی داشته است.تلاش های حکام و سلاطین در این راه، چون آمیخته با اهداف و اغراض سیاسی بوده، راه به جایی نبرده است.
← خلیفه دوم عباسی
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَقریب (approximation)
در ریاضیات، برآورد مقداری مفروض. این برآورد هر چند دقیق نیست، برای هدف مورد نظر دقت لازم را داراست. مثلاً۳.۱۴ تقریبی از عدد π است. تقریب عدد π به نزدیک ترین عدد صحیح برابر ۳ و البته تقریب خام تری است. تقریب عدد π با هفت رقم اعشار برابر۳.۱۴۱۵۹۲۶ است. فرایندِ به دست آوردن مقدار تقریبی به تقریب یا تقریب زدن معروف است.

مترادف ها

approximation (اسم)
نزدیکی، تقریب، تخمین، شباهت زیاد، قریب بصحت

access (اسم)
دسترسی، دسترس، دست یابی، راه، راه دسترس، مدخل، اجازه دخول، تقریب، وسیله حصول، بروز مرض، اصابت، دسترسی یا مجال مقاربت، تقرب به خدا، حمله

فارسی به عربی

وصول

پیشنهاد کاربران

تقریب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
امبس ambas ( گیلکی )
باویش ( سغدی با پسوند دری یش )
نزدیک کردن، نزدیکی، یکسانسایی

بپرس