بگام پسین به رود گر برانی
بتقریبش از باختر تا به خاور.
عنصری.
همی راندم فرس را من به تقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن.
منوچهری.
|| و فارسیان بمعنی وجه و علت با لفظ دیدن استعمال نمایند. ( آنندراج ) : دگر تقریب رفتن چون ببزم او نمیدیدم
برای پرسش آن نرگس بیمار میرفتم.
کلیم ( از آنندراج ).
|| به اصطلاح راندن سخن بوجهی که مستلزم مطلوب باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نزد اهل نظر اقامه دلیل است بر وجهی که مستلزم مقصود باشد. پس اگر دلیل یقینی بود مستلزم آن است که یقین بمقصود حاصل شود. اگر دلیل ظنی بود مستلزم آن خواهد بود که ظن متوجه مقصود گردد و این لفظ مرادف با لفظ تطبیق میباشد. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ) ( از تعریفات جرجانی ).