تقرر

لغت نامه دهخدا

تقرر. [ ت َ ق َرْ رُ ] ( ع مص ) بر قرار گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). قرار گرفتن. ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست. ( ناظم الاطباء ). || بر پای خود کمیز انداختن شتر. || ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پا برجا شدن برقرار شدن قرار یافتن استواری گردیدن . ۲ - ( اسم ) پا برجایی برقراری . جمع تقررات .

فرهنگ معین

(تَ قَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) استوار گشتن .

فرهنگ عمید

قرار گرفتن، برقرار شدن، قرار و ثبات یافتن، استوار گشتن.

پیشنهاد کاربران

بپرس