تقر

لغت نامه دهخدا

تقر. [ ت َ ق ِ ] ( ع اِ ) دیگ افزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). توابل. ( اقرب الموارد ). دیگ افزار و ادویه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دیگ افزار

گویش مازنی

/taghar/ بستن بار اسب - اگر حجم بار اسب زیاد باشد با طنابی آن را از هر طرف می بندند تا متلاشی یا کج نشود به این عمل تقر گویند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَقَرَّ: که (چشم) روشن شود
ریشه کلمه:
قرر (۳۸ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس