تقحیم

لغت نامه دهخدا

تقحیم. [ ت َ ] ( ع مص ) بعرف درآوردن چیزی را در چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). بی اندیشه درآوردن کسی را در کار و چیزی را در چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی رویه داخل کردن کسی یا چیزی را در امری. ( از اقرب الموارد ). || بر روی افکندن اسب ، سوار را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). بر روی انداختن اسب ، سوار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس