تقبیض

لغت نامه دهخدا

تقبیض. [ ت َ ] ( ع مص ) باهم آوردن. ( زوزنی ). باهم آوردن یعنی جمع کردن. ( مجمل اللغه ). فراهم آوردن و گرد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چیزی دادن مر کسی را که بگیرد. ( مجمل اللغة ). در دست و قبضه کسی دادن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به صاحب قبض دادن مال را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فراهم کردن ، به چنگ آوردن . ۲ - اخم کردن ، چهره درهم کشیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس