تقال

لغت نامه دهخدا

تقال. [ ت َ قال ل ] ( ع مص ) کم شمردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): تقاللت ما اعطانی. ( اقرب الموارد ). || برآمدن وبلند شدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کم شمردن

پیشنهاد کاربران

بپرس